شب بود و هوای مه گرفته و گیتار
سیم های خسته نت های آبی و باز گیتار
شب ها به یاد تو آتش ها سوزاندم
صدایم را خدا شنید ولی نه انگار گیتار
آسمان تاریک سیم های ناکوک دلی تنگ
من ماندم و قطر های اشک روی گیتار
چقدر کوک کردم این ساز ناکوک را
کوک نشد که هیچ بدتر شد گیتار
ترانه هایم تنها مال تو بود می فهمی
نه نمی فهمد کسی حرفم را به جز او گیتار
چه شب ها به وسوسه رفتن نخواندم
نه این وسوسه تنها یک ترانه بود با گیتار
چه روز های ورق نزدم نت ها را
آری جای پنچه ام ماند روی دسته گیتار
و اینک باز کوچه باریک و دلی تنگ